ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 118   شهريور ماه 1394
 

 
 

 
 
   شماره 118   شهريور ماه 1394


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
تطبیق دمكراسى و دیکتاتوری در عصر پهلوی!

در آغاز دهه 1340 اولين كتاب شاه تحت عنوان «مأموريت براى وطنم» منتشر شد. در اين كتاب كه بدون ترديد با همكارى گروهى از مشاوران فرهنگى شاه نگارش يافته، شاه فصلى طولانى را به ديدگاه‏هاى خود درباره دموكراسى اختصاص داد. مطالب اين فصل، تركيب غيرمنسجم و پراكنده‏اى از بررسى تاريخى نقش دموكراسى در كشورهاى غربى، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، تاريخ باستانى ايران، ويژگيهاى رژيم‏هاى ديكتاتورى و كمونيستى و... است.
در اين فصل شاه به صورت‏بندى ديدگاههاى خود درباره دموكراسى و اقسام آن پرداخته و هر مقوله را شرح مى‏دهد. وى ضمن تقسيم دموكراسى به سه بخش: دموكراسى سياسى و ادارى، دموكراسى اقتصادى و دموكراسى اجتماعى؛ رضاشاه را بنيانگذار واقعى مشروطيت و دموكراسى در ايران معرفى مى‏كند. به‏زعم او، رضاشاه هر چند قدرت مجلس، به عنوان اصلى‏ترين ركن مشروطيت را تضعيف كرد «ولى از طرف ديگر در استقرار مبانى دموكراسى در ايران سهم بزرگى داشت».
شاه در اثبات ديدگاهش، به اقدام رضاشاه در تفكيك دين از سياست و كشف حجاب اجبارى از زنان اشاره و آن را در راستاى تحقق دموكراسى و مشروطيت ارزيابى مى‏كند. به نظر او، از ديگر مظاهر تقويت دموكراسى در ايران عصر رضاشاه ، اقتدار بلامحدود او در كنترل هيأت دولت و اركان اساسى كشور بود. محمدرضا پهلوى علت اساسى عدم رغبت رضاشاه به تشكيل و تقويت احزاب سياسى مستقل در دوران سلطنتش را به عدم «رشد اجتماعى مردم براى توسعه و تكامل سياسى و ايجاد احزاب به حد كفايت» نسبت مى‏دهد .
از ديدگاه شاه تقريبا همه تشكلهاى سياسى دوازده سال اول سلطنت او نيز به عوامل بيگانه وابستگى داشتند و فقط پس از تشكيل و فعاليت دو حزب مردم و مليون بود كه احزاب ملى و مستقل و البته مشروطه‏خواه در ايران به وجود آمد. از اينرو، شاه سخت خود را مى‏ستايد كه على‏رغم عدم رشد فرهنگى اجتماعى مردم ايران، شخصا به تأسيس دو حزب مشروطه‏خواه مبادرت ورزيد.
شاه تمام كسانى را كه از عضويت و فعاليت در حزب‏هاى حكومت ساخته او تبرّى مى‏جسته‏اند ترسو و «خيالباف» معرفى مى‏كند كه به سرنوشت ملت و كشور خود علاقه‏اى نشان نمى‏دهند.
از دموكراسى سياسى كه بگذريم، شاه قسم دوم دموكراسى را «دموكراسى اقتصادى» نامگذارى مى‏كند و همچنان كه خود نيز تصريح كرده است، اين واژه در آن دوره، تعبير تازه‏اى بود. با بررسى توضيحاتى كه شاه درباره دموكراسى اقتصادى ارائه مى‏دهد مى‏توان دريافت كه منظورش از اين نامگذارى نوعى سوسيال دموكراسى است كه در آن نظام سرمايه‏دارى حاكم جنبه‏هايى از عدالت اجتماعى را نيز مورد توجه قرار مى‏دهد.
شاه با برشمردن اقداماتى كه تا آن هنگام در جهت توسعه اقتصادى در بخشهاى مختلف صنعتى، كشاورزى و... موفق به انجام آن گرديده و طرحهايى كه در آينده قصد سامان دادن به آنها را داشت، نتيجه مى‏گيرد كه اين اقدامات در راستاى نيل به هدف دموكراسى اقتصادى صورت گرفته است.
در بخش دموكراسى اجتماعى نيز با رويكردى مشابه آنچه در مورد دموكراسى اقتصادى ادعا مى‏كرد، بيش از هر چيز تلاش براى ايجاد رفاه اقتصادى و تأمين حداقل معيشت مردم كشور را در رديف مهم‏ترين اهداف و برنامه‏هاى تمام دوران سلطنت خود برشمرده و اظهار اميدوارى مى‏كند در سالهاى آتى نيز اين اهداف و برنامه‏ها را نظير سالهاى گذشته به سامان برساند.
با همه اينها، درك درستى از هر آنچه كه شاه (و يا به نام شاه) در كتاب مأموريت براى وطنم با هدف تحليل ديدگاههايش درباره دموكراسى و اقسام آن درج شده است، بسيار سخت و گاهى اوقات ناممكن به نظر مى‏رسد. در واقع، شاه بدون توجه به بنيان‏هاى فكرى ـ سياسى تحقق دموكراسى و مشروطه در بخشهاى مختلف جهان و صورت‏بندى عارى از دقت و حقيقتش از مفهوم دموكراسى، در صدد برآمده است انباشتى از اطلاعات ناقص و گاه متناقض را بدون در نظر گرفتن ترتيبى منطقى بر روى كاغذ آورده و به عنوان تنها راهكار تحقق دموكراسى در جامعه ايرانى به مخاطبانش بقبولاند و در پايان بدون اينكه به جمع‏بندى درستى از اظهاراتش برسد سخنان خود را با عبارات زير خاتمه داد:
« در اين فصل نظر خود را نسبت به مفهوم واقعى دموكراسى اظهار داشته و سعى كرده‏ام اين نكته را روشن سازم كه دموكراسى در نظر من مفهوم بسيار وسيعى دارد كه شامل فعاليت‏هاى متنوع است. اما دموكراسى تنها عبارت از يك سلسله فعاليت و اقدام نيست، بلكه يك نوع فلسفه زندگانى است، وصول به اين فلسفه براى هيچ فرد يا اجتماعى هرگز آسان نبوده است. اما اين فلسفه در عين دشوارى و پيچيدگى بهترين روشى است كه بشر بدان پى برده است.
بنا بر اين براى ما ايرانيان كه در طريق وصول به دموكراسى واقعى گام برمى‏داريم فرض است كه همواره اين نكته را نصب‏العين خويش قرار دهيم كه براى رسيدن به اين منظور تحمل هر دشوارى سهل و سزاوار است. ما تاكنون مسافتى بزرگ از اين راه را پيموده‏ايم و از همين جهت تصور مى‏كنم اكثريت مردم از مفهوم واقعى دموكراسى آگاه شده باشند. ما ايرانيان بايد خواهان پيشرفت سريع در وصول به هدف دموكراسى باشيم ولى در عين حال نبايد از نظر دور بداريم كه وصول به دموكراسى سياسى و اقتصادى و اجتماعى نيازمند زمان و تربيت و تعليم عقلى و منطقى مردم و تطبيق خواسته‏هاى افراد است و اين كار محتاج توجه به ارزش اخلاقى و حس وفادارى افراد و اجتماعات است و از آنها مهم‏تر اين است كه افراد كشور به همكارى و معاضدت با يكديگر بيش از پيش معتقد و آشنا باشند.
براى اينكه ملل و افراد در محيط آزادى به پيشرفت‏هاى خود ادامه دهند ناگزير حدودى هست و اگر سريع‏تر از حد معقول پيش برويم و يا ناشكيبايى و بدبينى در ذهن ما رخنه يابد به هدف‏هاى پرارزشى كه همه آرزومند آن هستيم نخواهيم رسيد. ولى اگر ميل شديد به اصلاح و ترقى را با صبر و حوصله توأم داشته باشيم بدون شك مساعى ما نتيجه‏هاى رضايت‏بخش خواهد داشت. هدف ما معين و راه وصول به آن پيش ما باز است و شك نداريم كه اگر در كوشش و مجاهدت كوتاهى نكنيم به آن هدف عالى خواهيم رسيد. »
شاه در اين مرحله از حيات سياسى‏اش كه تضمينهاى كافى را از آمريكايى‏هاى براى تحكيم سلطنت خود گرفته بود، احساس غرور و قدرت بيشترى مى‏كرد و آماده بود تا اصلاحات پيشنهادى آمريكايى‏ها با رهبرى او در مسير تحقق دموكراسى حقيقى و مشروطيت واقعى به حركت خود ادامه دهد. در فصل آتى درباره موفقيتهاى شاه در راستاى تحقق دموكراسى و مشروطيت در دهه سوم سلطنتش سخن به ميان خواهد آمد.
انقلاب تحميلى شاه
در اين فصل، دهه سوم سلطنت محمدرضا شاه را نه چندان دقيق، مقطع سالهاى 1342ـ1353 در نظر گرفته‏ايم. آنچه بيش از هر چيز در اين مبحث مورد توجه قرار خواهد گرفت ميزان پايبندى و يا عدول حاكميت از اصول و منطق دموكراسى و نيز مشروطيت خواهد بود.
فرض اوليه ما بر اين پايه استوار است كه در دهه سوم سلطنت محمدرضا پهلوى، در يك روند سريع، اصول و مبانى مشروطيت و دموكراسى از سوى حاكميت و بالاخص شخص شاه كه رفتار سياسى‏اش در تيررس نظارتى متحدان خارجى‏اش (انگلستان و آمريكا) بود، از عرصه سياسى كشور رخت بربست و شأن اين واژه‏ها كه در انديشه و تفكر سياسى داراى مفاهيم و كاربردهاى مشخصى هستند، در حيطه نظر و عمل، از سوى حاكميت تا سر حد بازيچه فروكاسته و نهايتا به تمسخر گرفته شد.
شاه كه با پشتيبانى متحدان خارجى خود، جايگاهش در اريكه قدرت بلامنازع به نظر مى‏رسيد، فرصتى تاريخى براى عقده‏گشايى از حقارت‏هايى يافته بود كه خصوصا، طى دهه نخست سلطنتش گريبانگير او شده بود. او مصمم شد تا هم سلطنت و هم حكومت را به طور توأمان در اختيار خود بگيرد و چنان پنداشت كه گويى از آن پس، نظام مشروطه سلطنتى ايران فقط تحت اراده ملوكانه در مسير واقعى خود حركت خواهد كرد و تبيين سياستهايى كه متضمن پيشبرد اهداف دموكراسى و مشروطيت در ايران خواهد بود صرفا، در حيطه رهبرى او امكان تحقق خواهد يافت.
شاه طى دو سه سال آغاز دهه 1340، نظير آنچه در سالهاى نيمه اول دهه 1330 رخ داده بود، تقريبا تمام مخالفان داخلى خود را كه در مقطع اخير، عمدتا روحانيون و اسلام‏گرايان بودند، سركوب كرده و نشان داده بود كه در راه اجراى اصول اصلاحى انقلاب سفيد، هيچ‏گونه مخالفتى را برنخواهد تابيد. در واقع، موفقيت شاه در سركوب مخالفان داخلى و نيز اجراى اصول انقلاب سفيد جواز ورود بدون مانعش به دهه سوم سلطنت محسوب مى‏شد تا به قول خود تكاملى را كه مشروطيت و دموكراسى با اعلام اصول انقلاب سفيد مشمول آن شده بود، تحقق بخشد.
وى هيچ‏گاه از ياد نبرده بود كه بر سر اجراى اصول انقلاب سفيد و اينكه آيا او توان اجراى آن را خواهد داشت، حاميان انگليسى او با آمريكائيان خيره‏سر مدتها چانه‏زنى كرده بودند و هرگاه او نمى‏توانست و يا نمى‏خواست بر اجراى اصول اين اصلاحات پاى بفشارد، خطر كناره‏گيرى از سلطنت او را تهديد مى‏كرد. همچنان كه تصويب قانون كاپيتولاسيون بيش از پيش موجبات رضايت خاطر آمريكائيان را فراهم آورد. بنابراين، تبلور مشروطيت و دموكراسى در دهه سوم سلطنت شاه، عمدتا، در چارچوب طرحهاى اصلاحى انقلاب سفيد قابل تصور بود.
از دوران تقريبا ده ماهه نخست‏وزيرى حسنعلى منصور (20 اسفند 1342 تا اول بهمن1343) كه بگذريم، سراسر دهه سوم سلطنت شاه امير عباس هويدا، نخست وزير بود (1343 ـ 1356). در همان روزى كه شاه او را نامزد نخست‏وزيرى نمود، يادآور شد كه وظايف نخست‏وزيرى را خود به او تعليم خواهد داد. هويدا در سراسر دوران سيزده ساله نخست‏وزيرى‏اش، قدمى فراتر از آنچه شاه دستور مى‏داد، برنداشت و به يارى تشكيلات سياسى، اجتماعى عريض و طويلى كه شاخه‏هاى آن در اقصى نقاط كشور گسترده بود، توانست وظايف خويش را انجام دهد. به طورى كه هرگز ديده يا شنيده نشد كه هويدا بر سر مسائلى ولو جزئى در مقام مخالفت با شاه برآيد.
هويدا برخلاف آنچه مشهور است در پست نخست‏وزيرى از اقتدار لازم برخوردار بود و اين هم كه رقبا و بدخواهان قدرتمند او در سراسر دوران نخست‏وزيرى‏اش به‏رغم تمام توطئه آفرينيهاى‏شان نتوانستند شخص شاه را نسبت به او بدبين سازند، نشان از موقعيت ممتاز او نزد شاه دارد. معروف است غالبا طرحها و برنامه‏هاى در دست اقدام خود را به گونه‏اى با شاه طرح مى‏كرد كه گويى خود شاه ابتكار امور را در دست دارد و اين همه از هوش و ذكاوت او در انجام وظايف يك نخست‏وزير به ظاهر مطيع و مرعوب و در واقع پرنفوذ و حيله‏گر حكايت دارد. ضمن اينكه اقدامات و نيز مشى سياسى او اساسا مورد تأييد آمريكايى‏ها بود.
در اين دوره، هيأت دولت به رهبرى شخص نخست‏وزير را بايد وزنه‏اى قابل اعتنا به شمار آورد كه در پيشبرد برنامه‏هاى ملوكانه تأثيرى به سزا داشت. به‏ويژه اينكه هويدا جهت اجراى سياستهاى اعلام شده در اصول انقلاب سفيد آمادگى لازم را نشان داد و موافق با هر آن چيزى بود كه گمان مى‏رفت آمريكايى‏ها اجراى آن را جهت تداوم سلطنت شاه لازم و ضرورى شمرده بودند.
چنانكه مورد نظر طراحان بود، قدرت درجه اولى شاه در رأس هرم قدرت و تصميم‏گيرى مى‏بايست از سوى ساير اركان حكومت به رسميت شناخته شود و لازمه تحقق اصول دموكراسى و مشروطيت، محوريت شخص شاه باشد. بنابراين، پذيرفته شده بود كه شاه علاوه بر سلطنت مى‏تواند حكومت هم بكند.
از هيأت دولت و نخست‏وزير كه بگذريم در اين دوره ركن اساسى مشروطيت، يعنى مجلس شوراى ملى، باز هم تضعيف شد و تقريبا ديگر، هيچ فرد مستقل و مخالفى نتوانست در جمع نمايندگان مجلس شوراى ملى حضور يابد. در آغاز اين دهه نمايندگان دوره بيست و يكم شوراى ملى كه برگزيدگان كنگره آزادمردان و آزادزنان بودند در اواخر سال 1342 اين امكان را يافتند كه در مجلس حضور يابند.
پس از اتمام دوره بيست و يكم، انتخابات دوره بيست و دوم و بيست و سوم مجلس شوراى ملى به ترتيب در سالهاى 1346 و 1350 به كارگردانى دو حزب مردم به عنوان حزب اقليت، و حزب ايران نوين به عنوان حزب اكثريت برگزار شد و فقط كسانى امكان حضور در مجالس يافتند كه از سوى اين دو حزب كانديداى نمايندگى شدند و در اين ميان، به‏ويژه حزب ايران نوين كه تحت سيطره هويدا بود با آن شبكه بسيار وسيع تشكيلاتى در سراسر كشور، بيشترين تعداد نمايندگان را از آن خود مى‏كرد و چنانچه توافقى نسبى صورت نمى‏گرفت، حزب اقليت مردم به ندرت مى‏توانست در مجلس شوراى ملى داراى كرسى نمايندگى بشود.
در اين دوره هم نظير گذشته، كارگردانان برگزارى انتخابات يدى طولا در تقلب انتخاباتى داشتند و اصولاً نمايندگانى كه مقرر بود به مجلس راه يابند قبل از برگزارى انتخابات به طور غير رسمى، جواز ورود خود به مجلس را دريافت مى‏كردند و ترديدى نبود كه اولين و اساسى‏ترين ملاك نمايندگى مجلس سوگند وفادارى و تمجيد بدون قيد و شرط شاه بود و فقط مى‏توانستند در چارچوب اهداف و خواسته‏هاى شخص شاه، وظايف خطير پارلمانى خود را به انجام رسانند.
مجله طنز توفيق شعرى را كه گويا از ابوالقاسم حالت در زبان حال و رفتار سياسى نمايندگان مجلس سروده شده بود به چاپ رسانيد كه در آن آشكارا از بى‏ارادگى و تملق‏گويى آنان در برابر اربابان قدرت كه در رأس آنان شخص شاه قرار داشت پرده برمى‏دارد. در اين سروده كه حقيقتا گوياى رفتار سياسى نمايندگان مجلس شوراى ملى در دهه سوم سلطنت محمدرضا پهلوى بود، چنين مى‏خوانيم :
اعمال من شود سبب خنده عنقريب
زيرا چودلقكى شود اين بنده عنقريب
چون موم ، نرم مى‏شود و انحناپذير
اين مرد با شهامت و يك دنده عنقريب
تبديل مى‏شود به صفات رذيله‏اى
اين خلق و خوى عالى و ارزنده عنقريب
خونسرد و بى‏لياقت و دل‏مرده مى‏شود
اين گرم خوى زيرك و دل زنده عنقريب
تجار كهنه كار سياست، دگر مرا
بر طبق ميل خويش كند رنده عنقريب
بايد دهان ببندم و يكسر كنم وداع
با اين زبان قاطع و برنده عنقريب
خاموش و بى‏نتيجه و بى نور مى‏شود
اين شمع تابناك و فروزنده عنقريب
جنسم كه همچو كيسه پر دُر و گوهر است
از خرده شيشه مى‏شود آكنده عنقريب
پويم ره ريا و كنم روى خود نهان
در زير ماسك‏هاى فريبنده عنقريب
نوكيسه‏ام كه مى‏روم از چاله خركشى
در چاله هرز و قلهك و زرگنده عنقريب
ياران پاك دل كه گريزان زفتنه‏اند
از گرد من شوند پراكنده عنقريب
از بهر آن حقوق كلانى كه مى‏دهند
چون زرخريد مى‏شود اين بنده عنقريب
توفيق، شماره مورخ 1 تير 1350
در دوره‏اى كه منابع داخلى و گزارشات متعدد خارجى از فساد گسترده حاكم بر انتخابات مجلس شوراى ملى و نيز بى‏كفايتى فراگير نمايندگان مجلس حكايت مى‏كرد كه جز رقابت در امر چاپلوسى نزد شاه، بهره ديگرى از وظايف نمايندگى نداشتند؛ شاه تقريبا در تمام بياناتش در طول دهه سوم سلطنت از آزادى انتخابات مجلس شوراى ملى و نقش نمايندگان در تعميم دموكراسى در كشور سخن به ميان مى‏آورد.
مثلاً، در 7 ارديبهشت 1353 شاه از وجود دموكراسى و آزادى كمتر محدود در عرصه سياسى، اجتماعى كشور سخن گفت و متذكر شد كه «اساس فلسفه حكومتى ما بر اساس يك جامعه آزاد است كه قادر به انتخاب افراد و نمايندگان خودش از ده تا بالاترين مرجع كه مجلسين شوراى ملى و سناست باشد»
شاه دو روز پس از رفراندوم 6 بهمن 1341 اظهار اميدوارى كرد كه با اجرا و پياده شدن اصول انقلاب سفيد، ايران در زمره پيشرفته‏ترين كشورهاى جهان قرار گيرد و «سرزمين آزادمردان و آزادزنان باشد». وى با سربلندى اعلام كرد كه «اكنون ديگر زنجيرهاى اسارت گسسته شده و 75 درصد از جمعيت اين مملكت كه پيش از اين در قيد به سر مى‏بردند از نعمت آزادى برخوردار شده‏اند.» و با اعتراف ضمنى به عدم وجود آزادى در انتخابات گذشته مجلسين شوراى ملى و سنا، وعده داد كه «افراد ملت خواهند توانست در انتخابات آينده براى نخستين بار با احساس آزادى رأى دهند و در تعيين سرنوشت خويش با اختيار كامل شركت جويند».
شاه كه از به اصطلاح تصويب اصول انقلاب سفيد در رفراندوم 6 بهمن 1341 مسرور شده بود، بدون توجه به مفاد قانون اساسى كه حق قانونگذارى را صرفا براى مجلس شوراى ملى مجاز شمرده بود، انقلاب سفيد را رخدادى قانونى توصيف كرد: «قانونى است براى اينكه شاه شما كه حق وضع قانون را دارد و تصويب آن را از شما خواست و شما يعنى ملت ايران كه به موجب قانون اساسى قواى مملكت ناشى از اراده و خواست شماست اين انقلاب قانونى و ملى را تصويب كرديد.»
همچنين، در 4 آبان 1342، بار ديگر از نقش قاطع انقلاب سفيد در توسعه و تعميم دموكراسى در كشور سخن به ميان آورد و يادآور شد كه با اجراى اصول انقلاب سفيد اين مهم (تكميل انقلاب) صورت عملى به خود خواهد گرفت و اظهار اميدوارى كرد كه «دوره جديد مجلس شوراى ملى» كه به‏زعم او نمايندگان آن بلاترديد «نمايندگان اكثريت حقيقى ملت ايران» خواهند بود بتوانند در پرتو شرايط مساعد به وجود آمده با نقش قاطع خود در سازندگى كشور بيش از پيش سهيم شوند.
هنگامى كه اسداللّه‏ علم در 17 اسفند 1342 از نخست‏وزيرى كناره‏گيرى كرد، شاه در حضور نخست‏وزير جديد، حسنعلى منصور و وزراى كابينه او، ضمن تمجيد از عملكرد دولت علم در تحقق اهداف انقلاب سفيد، اظهار اميدوارى كرد دولت جديد در پرتو «حفظ رژيم مشروطه و دموكراتيك» در اجراى اصول انقلاب سفيد نهايت موفقيت را از آن خود كند.
شاه در 17 خرداد 1343 مدعى شد كه انقلاب سفيد «مورد حمايت كامل مردم» ايران است و در پرتو آن «اجتماعى از يك ملت آزاد» تحولات آتى كشور را رقم خواهند زد.
شاه در پيام 14 مرداد 1343 به شكل‏گيرى دموكراسى و مشروطيت واقعى در ايران پس از انقلاب سفيد چنين اشاره كرد:
«آغاز پنجاه و نهمين سال مشروطيت ايران را در شرايطى به عموم هم ميهنان عزيز تبريك مى‏گويم كه خوشبختانه طبق اظهار اميدى كه در سال گذشته به همين مناسبت كرده بودم تحول بى‏سابقه‏اى در بنياد دموكراسى و حيات ملى ما پديد آمده است و اين خود موجب نهايت مسرت خاطر من است...
اكنون مشروطيت ما ديگر آلت اغراض خصوصى طبقه خاصى نيست، بلكه انقلاب ششم بهمن 1341 آرمان‏هاى واقعى مشروطيت را از هر گزندى نجات داد و آن را تكميل نمود، به طورى كه اكنون حكومت اكثريت يعنى هدف و مفهوم واقعى دموكراسى در مملكت ما ريشه گرفته و ثمرات آن نظر تحسين و احترام كليه ملل را نسبت به ميهن ما جلب كرده است و اين خود مايه سربلندى است.
در مجلسين سنا و شوراى ملى كه حاصل انقلاب ششم بهمن يعنى انقلاب تكميل مشروطيت هستند، نمايندگان طبقات مختلف جاى خود را بازيافته‏اند و حضور نمايندگان كارگران، دهقانان، خرده‏مالكان، صاحبان صنايع و حِرَف و نمايندگان و روشنفكران خصوصا شركت بانوان در مجلسين نشانه رشد اجتماعى و سياسى است كه در نتيجه اتخاذ تدابير صحيح و اجراى سياست خارجى و داخلى سالم و برقرارى ثبات و آرامش نصيب ما شده است. اميد و انتظار فراوان دارم كه سال جديدى كه بر عمر مشروطيت ايران اضافه مى‏شود سالى پرثمرتر باشد.»
در خرداد 1344، از ديد شاه، تمام مخالفان داخلى‏اش كه بر سر اجراى اصلاحات انقلاب سفيد و پيشبرد اصول دموكراسى و مشروطيت مورد نظر او، مانع‏تراشى مى‏كردند، محكوم به شكست بودند. در كتابى كه تحت عنوان «انقلاب سفيد» در سال 1345 به نام خود منتشر كرد، اهداف انقلاب سفيد را تا حد نيل به آرمان‏هاى بشريت بالا كشيد و آن را تجلى محض روح آزادى و دموكراسى واقعى در كشور قلمداد كرد و نوشت:
«انقلاب ما يك انقلاب تحميلى يا دستورى نيست. انقلابى است كه اساس آن همكارى آزادانه همه افراد بر اساس درك مفهوم واقعى آن است. لازمه تحقق كامل اصول اين انقلاب اين است كه همه افراد كشور هر چه بيشتر و كامل‏تر و عميق‏تر با آن آشنايى يابند و آزادانه و صرفا از روى اعتقاد و ايمان در تعميم و اجراى اين اصولى كه هدف آن فقط تأمين منافع واقعى خود آنها است شركت جويند.
انقلاب ما در درجه اول يك انقلاب بشرى و انسانى است كه به خصوص بر اساس تأمين حقوق توده‏هاى محروم تكيه دارد. چنين انقلابى طبعا مى‏بايد از هرگونه خودخواهى و تنگ‏نظرى به دور باشد و پيشرفت خويش را نه تنها در چهارچوب منافع ملى خود بلكه در پيشرفت همه جامعه انسانى خواستار شود.»
همچنين، در اين كتاب شاه مدعى شد كه با انقلاب سفيد، ائتلافى ملى از مردم سراسر كشور به وجود آمد و برخلاف سابق تشكيل دولت و حكومت تحت اراده عمومى تحقق يافت، و خلاصه، در اين «انقلاب اجتماعى» جامعه ايرانى تحت رهبرى او الگوى جديدى از شيوه دموكراتيك زندگى را به جهانيان عرضه كرد. اصول انقلاب سفيد از ديد شاه ابداع شخص او بود و راضى نبود كه در نظر مردم ايده‏اى وارداتى جلوه كند:
«اصولاً شأن ملت ما كه خود در طول هزاران سال خلاق فكر و فلسفه و منطق بوده است اين نيست كه در اين مورد جامه عاريت ديگران را بر تن كند».
به همين جهت، در 14 مرداد 1345، سالروز پيروزى انقلاب مشروطيت، انقلاب سفيد را جلوه‏گاه روح دموكراسى و مشروطيت حقيقى در ايران توصيف نمود كه مى‏توانست سرمشق ساير ملل جهان باشد:
«انقلاب سفيد ايران كه با پشتيبانى مستقيم و قاطع اكثريت عظيم ملت يعنى با عالى‏ترين طرز تجلى روح دموكراسى انجام گرفت مشروطيت ايران را به مجراى صحيح و اصيل آن سوق داد، يعنى به جاى آن كه استفاده از مواهب آزادى در انحصار اقليت محدودى باشد اين مواهب را نصيب اكثريت كامل مردم ايران كرد.
امروز از بركت دموكراسى اقتصادى و عدالت اجتماعى توده‏هاى عظيم مردم كه تا ديروز با وجود مشروطيت اسمى، از بسيارى از حقوق و مزاياى حقه انسانى محروم بودند واقعا سرنوشت خود را به دست گرفته و به صورت مردمى آزاد و سربلند درآمده‏اند كه مستقيما از حاصل كار و كوشش خود بهره‏مند مى‏شوند و خوب احساس مى‏كنند كه اجتماع آنها به دست آنها و براى خود آنها اداره مى‏شود.
در دنيايى كه در بسيارى از نقاط آن بديهى‏ترين اصول دموكراسى پايمال شده است، براى ملت كهنسال ما كه همواره مشعلدار اصول عالى معنويت بوده است مايه سربلندى واقعى است كه نه تنها توانسته است اساس دموكراسى سياسى خود را استوار نگاه دارد، بلكه آن را با كامل‏ترين اصول دموكراسى اقتصادى و دموكراسى اجتماعى درآميخته و از اين راه به صورت سرمشقى براى بسيارى از اجتماعات و ملل ديگر درآمده است.»
در پيام 6 بهمن 1346، سالروز رفراندوم انقلاب سفيد، شاه باز هم تأكيد كرد اصول انقلاب سفيد از تفكر خود او و مردم كشورش سرچشمه گرفته و هيچ كشور ديگرى در ارائه اين طرحها دخالت نداشته است. شاه در اين اظهارات خود بسيار مفتخر بود كه همگام با اجراى اين اصول صد در صد برگرفته از انديشه ايرانى، نظام دموكراسى و مشروطيت نيز در عرصه تحولات سياسى، اجتماعى ايران از رشد چشمگيرى برخوردار بوده است. در بخشهايى از اين پيام شاه مى‏خوانيم:
«آنچه براى ما بسيار مهم است اين است كه اين تحول يك نهضت كاملاً ايرانى است كه از هيچ چيز به جز نبوغ ايرانى و فكر ايرانى الهام نگرفته است. ما نهضتى را به منظور ترقى مادى و معنوى كشور و ملت خويش آغاز كرديم كه صد در صد منطبق با روح ايرانى و با مقتضيات و شرايط اجتماعى و اقليمى مملكت خودمان بود.
در اين تحول، ما طبعا از بسيارى از تجارب ديگران به خصوص از دانش و تكنيك جوامع كاملاً مترقى جهان استفاده كرديم و مى‏كنيم، ولى در هيچ مورد خويش را در چهارچوب اصول و مقررات انعطاف‏ناپذيرى كه با طرز فكر و احتياجات روحى و مادى ما تطبيق نمى‏كرد مقيد نساختيم. اگر امروز انقلاب ما مورد احترام و ستايش جهانيان است به همين جهت است كه اصالت آن كاملاً هويدا است.
ملت ما مى‏تواند به حق افتخار كند كه در جايى كه پيشرفت‏هاى اقتصادى در بسيارى از نقاط جهان به قيمت از دست رفتن آزادى‏ها و حقوق بشرى افراد تمام مى‏شود، در مملكت ما اين ترقيات اقتصادى دوشادوش حفظ اين آزادى‏ها به اضافه گسترش عدالت اجتماعى و اقتصاد دموكراتيك كه شرط اساسى هر دموكراسى واقعى است پيش مى‏رود.»
با كنار گذاشتن على امينى از نخست‏وزيرى به دليل فراهم نياوردن امكان مشاركت سياسى در كشور، كه به دنبال توافقات شاه و انگليسى‏ها با آمريكايى‏ها همراه بود، هنگامى كه در هماهنگى كامل با سياست كشورهاى انگلستان و آمريكا، شاه خود عهده‏دار اجراى برنامه‏هاى اصلاحات شد با همكارى اسداللّه‏ علم، سركوب و منزوى‏ساختن مخالفان جدى رژيم را آغاز كرد. در نتيجه، گروههاى چپ كه از اواخر دهه 1320، به جز دوره نخست‏وزيرى دكتر مصدق، سخت مورد غضب حاكميت بودند، بيش از پيش به حاشيه رانده شدند.
همچنين گروهها و افراد طرفدار دكتر مصدق و جبهه ملى كه از اواخر دوره نخست‏وزيرى دكتر منوچهر اقبال با تشكيل جبهه ملى دوم تحركاتى را آغاز كرده بودند، به‏ويژه از اواخر سال 1341، همزمان با برگزارى رفراندوم ششم بهمن، به شدت تحت تعقيب قرار گرفتند و رهبران و بسيارى از طرفداران‏شان دستگير و روانه زندان شدند. در هر حال، از نيمه دوم سال 1342 به بعد، گروههاى طرفدار جبهه ملى و مصدق ديگر به حاشيه رانده شده و خطرى جدى براى رژيم محسوب نمى‏شدند. ضمن اينكه با دستگيرى رهبران نهضت آزادى ايران، عملاً فعاليت طرفداران آنها به بن بست رسيد.
اما در اين ميان، جدى‏ترين و سازش‏ناپذيرترين مخالفان شاه روحانيون بودند كه به‏ويژه از اوايل دوران نخست‏وزيرى اسداللّه‏ علم آشكارا با لوايح انقلاب سفيد مخالفت كرده، روشهاى استبدادى حاكميت را سخت مورد انتقاد قرار داده بودند، در طول سال 1341 و ماههاى نخست سال 1342 شاه و نخست‏وزيرش علم را به مبارزه‏اى پيگير و خونين طلبيدند كه نهايتا هم، در 15خرداد 1342، مخصوصا در شهرهاى تهران و قم تظاهرات گسترده‏اى صورت گرفت كه از سوى نيروهاى امنيتى و نظامى رژيم به شدت سركوب شد و بسيارى از مخالفان جان خود را دست دادند.
در نتيجه اين رخدادها، رژيم نشان داد كه به هيچ عنوان در صدد نيست فعاليت مشروع سياسى مخالفان جدى حاكميت را به رسميت بشناسد و از هر فرصتى براى سركوب و منزوى ساختن آنها بهره مى‏جويد. بنابراين، افراد و گروههايى از مخالفان مختلف رژيم به اين نتيجه رسيدند كه راهى جز برخورد قهرآميز نظامى با رژيم پهلوى پيش روى ندارند. برپايه همين تفكر، فعاليت جريانهايى كه مشى مبارزه مسلحانه با رژيم پهلوى را در پيش گرفتند، شدت يافت.
اقدام گروههايى نظير سازمان مجاهدين خلق ايران و سازمان چريك‏هاى فدايى خلق كه مشى مبارزه مسلحانه با رژيم را برگزيدند، در واكنش به همين وضعيت انسداد سياسى حاكم بر كشور صورت مى‏گرفت.
درست در شرايطى كه به دلالت بسيارى از منابع، گزارشات و شواهد داخلى و خارجى، لااقل، از سالهاى نخست دهه 1340، شاه راه هرگونه مشاركت آزاد سياسى را بر روى اتباع كشورش بسته بود و تقريبا همه مخالفان جدى او از فعاليت سياسى محروم مانده و عمدتا منزوى و يا در زندان و تبعيد روزگار مى‏گذرانيدند و به طور كلى انسداد سياسى، مخالفان رژيم را از امكان هرگونه مشاركت در امور كشور نوميد ساخته بود، وى كماكان بر طبل وجود آزاديهاى سياسى و گسترش مشاركت عمومى در فعاليتهاى سياسى مى‏كوبيد و از تكامل دموكراسى و مشروطيت در كشور سخن مى‏گفت و بدون توجه به واكنش گروههايى كه به مشى مبارزه مسلحانه روى آورده بودند، «رهبرى‏هاى داهيانه» خود را تنها راه نيل به دموكراسى و مشروطيت واقعى ارزيابى و تصور مى‏كرد هرگاه اجراى اصول اين انقلاب به اصطلاح سفيد با موفقيت قرين شود علاوه بر تحقق دموكراسى در عرصه‏هاى سياسى، اجتماعى و اقتصادى كشور، تمام مخالفان او كه مهم‏ترين آنها روحانيون و اسلام‏گرايان بودند، خلع سلاح خواهند شد.
شاه در سخنرانيهاى اين دوره، ضمن نكوهش مخالفان خود كه نظام استبدادى حاكم بر كشور را مورد انتقاد قرار داده و روش سياسى او در احياى دموكراسى و مشروطيت را به تمسخر مى‏گرفتند، تصور مى‏كرد در پرتو انقلاب سفيد، دموكراسى و مشروطيت در ايران همچنان در مسير تعالى حركت مى‏كند.

منبع:منبع : مظفر شاهدی، حزب رستاخیز؛ اشتباه بزرگ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،زمستان 1382، ج 1، ص 66 تا 81

این مطلب تاکنون 3113 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir