ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 185   فروردين ماه 1400
 

 
 

 
 
   شماره 185   فروردين ماه 1400


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
روایت پژوهشگران خارجی و داخلی از پیشینه امراض ویروسی در تاریخ ایران

سرگذشت بیماری‌های ویروسی در تاریخ ایران و تاثیر اجتماعی آنها را در آثار بسیاری از محققان داخلی و همچنین پژوهشگران و نویسندگان و جهانگردان خارجی که در دوره قاجار یا در عصر پهلوی از ایران دیدن کرده‌اند می‌توان به دست آورد. در این گزارش نگاهی خواهیم داشت به منابع مختلف تاریخی که از بیماری‌های ویروسی و واگیردار در شهرهای مختلف ایران گفته شده و بسیاری از مبتلایان را به کام مرگ فرستاده است.
در منابع تاریخی نخستین بروز و شیوع بیماری وبا در دوره قاجار به سال ۱۲۱۱ هجری قمری و در نزدیکی آذربایجان ثبت شده است. در سال ۱۲۲۱ هجری قمری این بیماری برای بار دوم در آذربایجان و ایروان شایع شد. سده سیزدهم هجری (نوزدهم میلادی) را می‌توان عصر اوج شیوع بیماری‌های واگیردار در ایران دانست، در این دوره بیماری‌هایی نظیر وبا، آنفلوانزا، آبله، طاعون، حصبه (تیفوئید) و تب نوبه (مالاریا) و... تا مدت‌ها در ایران شایع بودند و همه ساله تعداد زیادی کودک و پیر و جوان به‌ دلیل نا‌آگاهی و اعتقاد به باور‌های غلط و محروم بودن از امکانات درمانی و بهداشتی مناسب به کام مرگ می‌رفتند.
منابع دوره قاجار به وفور به شیوع بیماری وبا در ایران اشاره کرده‌اند. میرزا موسی ساوجی در رساله‌اش عامل اصلی وبا را «تعفن هوا» می‌داند که این امر منجر به عفونت و وارد شدن آن به مزاج افراد می‌شد. کنت آرتور دوگوبینو، خاورشناس فرانسوی فقدان بنگاه‌های خیریه، مریضخانه و عبور آب آشامیدنی از مجاری سرباز و بدون حفاظ را علل بروز وبا دانسته است. با توجه به گزارش های سفرنامه نوبویوشی فوروکاوا و عبدالرزاق بیگ مفتون دنبلی بیماری وبا در این سال‌ها علاوه بر آذربایجان در بوشهر، شیراز، اصفهان، یزد، کاشان و غیره سرایت داشته است. در جنگ‌های ایران و روس در کنار مشکلات مالی و تلفات ارضی و انسانی برای ایران، بیماری‌های عفونی و واگیردار هم در شمال غرب کشور جان بسیاری را گرفتند. در آن زمان به دلیل نبودن امکانات برای دفن کشته‌های جنگی، اجساد در فضای باز متعفن می‌شدند و فضا را آلوده می‌کردند.
درسال ۱۲۶۹ و ۱۲۷۳ه.ق وبا بار دیگر تمام ایران را فرا گرفت. کنت دوگوبینو در کتاب خود تحت عنوان «سه سال در آسیا» می‌نویسد: «در سال ۱۸۵۶ میلادی در ایران و تهران وبای سختی بروز کرد و هرکس که دو پا داشت و می‌توانست فرار کند برای حفظ جان خود از پایتخت می‌گریخت. مردم از این بیماری چنان به هلاکت می‌رسیدند که گویی برگ از درخت می‌ریزد، با اینکه در تهران آماری برای تعیین بیماران به هلاکت رسیده از وبا وجود نداشت. تصور می‌کنم بیش از یک سوم سکنه شهر بر اثر بیماری وبا مردند.» درسال ۱۲۸۴ وبای شدید دیگری در همه شهرهای ایران همه گیر شد. در همان سال طبق برآورد ژوزف دزیره تولوزان پزشک مخصوص ناصرالدین شاه، حدود یکصدهزار نفر به خاطر ابتلا به وبا درگذشتند. تولوزان می‌نویسد: «در مدت سی سال که من در ایران بودم، این سخت‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین و گسترده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ترین وبایی بود که شاهدش بودم. و کسی امید یک ساعت زنده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماندن نداشت.»
در کتاب «وبای عالمگیر» (منتخبی از اسناد، مدارک و مکاتبات عبدالحسین میرزا فرمانفرما در حکومت کرمانشاهان) که به کوشش منصوره اتحادیه(نظام‌مافی) تهیه شده، به اپیدمی شدن وبا در سال‌های 1321 تا 1323 در کرمانشاه اشاره شده است. یکی از مزایای مکاتبات خصوصی، ذکر جنبه‌هایی از زندگانی عامه مردم است که در مکاتبات رسمی وجود ندارد. چنانچه در این نامه‌ها می‌بینیم زندگی‌ها به هنگام شیوع مرض به‌هم می‌ریخت. مردم از ترس آواره می‌شدند و یا داد و ستدشات متوقف می‌شد. غم و درد مردم در این مکاتبات ملموس بود. چنانچه در 24 صفر 1322 از سنقر نوشته‌اند: «در خانه حاج محمد تاجر تبریزی اول عیالش فوت شد. هنوز ضعیفه دفن نشده دختر حاجی فوت شد. جسد دختر به منزل نرسیده، پسر حاجی فوت شد.» سپس در ادامه نامه می‌افزاید: «در محمره نو آمده است که فوت شدگان اکثرا نسوان بودند که مبتلا به وبا شدند.»
شخصی به فرمانفرما نوشت: «این غلام خیلی صدمه خورد، فوت پدر یک طرف، مردن یک پسر ده ساله و یک دختر هفت ساله جگرم را آتش زد. اقوام هم چند نفر رفته‌اند. یکی پسرعموی غلام بود که برادر زنم بود، بیچاره خودش، زنش، دخترش همه مردند بیچاره زنم خیلی صدمه خورده است، دلم برای او می‌سوزد.»
باید در نظر داشت که اکثر مردم بی‌سواد بودند، ولی بی‌شک مقالات روزنامه‌ها تا حدی آگاهی را گسترش می‌داد. روزنامه‌ها علاوه بر بحث درباره پیشرفت وبا، معالجات و راه پیشگیری آن، رعایت بهداشت عمومی را توصیه می‌کردند. به اوضاع شهرها، کثافت و آلودگی آب و... می‌پرداختند. دکتر محمدحسین عزیزی در این باره نوشته است: «در طول قرن 19 و 20 میلادی هفت‌بار اپیدمی بزرگ در جهان رخ داد. این مرض از هند سرایت می‌کرد و شیوع می‌یافت و به شرق اروپا و آمریکا می‌رسید. وبا در اکثر نقاط روسیه پخش شد و از طریق حجاج بنگال به مکه رسید و به خاورمیانه انتقال یافت. طی سال‌های 96-1881 م در هند 800 هزار نفر از وبا جان دادند و سپس وبا به خاورمیانه و از آنجا به اروپای شرقی سرایت کرد.»
عزیزی سپس به بروز وبا در ایران می‌پردازد و می‌گوید: «اپیدمی وبا در ایران نیز هفت بار ظهور کرد که ادامه اپیدمی‌های پنهان بود. موقعیت جغرافیایی ایران بین هند، خلیج فارس، روسیه و بین‌النهرین همیشه کشور را در معرض خطر شیوع بیماری‌ها قرار می‌داد.
اولین اپیدمی در 1225 ق از بوشهر به کازرون، آباده، شیراز، اصفهان و مرکز ایران سرایت کرد و به کرانه دریای خزر رسید و از آنجا به روسیه، آلمان، انگلستان و فرانسه سرایت کرد و مجددا در سال‌های 1252 ق در تهران شیوع یافت. در سال 1286 ق وبا از مکه توسط حجاج و هندی‌ها به عراق و سپس از آنجا به ایران رسید و در تهران، قم، کاشان، بوشهر، کازرون و شیراز کشتار زیادی به جای گذاشت. در سال 1300 ق اپیدمی با شدت رخ داد و از روسیه به شمال ایران سرایت کرد و سپس به جنوب ایران رسید. هفتمین اپیدمی سال 22-1321 رخ داد و وبا از طریق بصره به کرمانشاه رسید و از آنجا در همه ایران شیوع یافت. گفته شد در تهران 30 هزار نفر جان سپردند.
کتاب دیگری که می‌توان اطلاعاتی از بیماری‌های واگیردار در ایران به دست آورد «از طبابت تا تجارت» نام دارد. خاطرات یک تاجر اصفهانی بنام میرزا عبدالجواد اُخوت که مسائل اجتماعی و سیاسی اواخر سال‌های ۱۳۲۰ تا ابتدای ۱۳۳۰ خورشیدی را روایت می‌کند. زندگی و زمانه تاجر اصفهانی، برابر با حکومت چهار پادشاه از دودمان قاجار و شاهان دوره پهلوی است. دوره جوانی او مصادف با سلطنت احمد شاه و برآمدن رضا شاه در ایران است که با اشغال رسمی ایران توسط قوای روس و انگلیس، دوران خشکسالی، وبا، قحطی و دغدغه نان همزمان است. وی در خاطرات خود می‌گوید:
«اصفهان قدیم هر 25 تا ۳۰ سال یک دوره قحطی و خشکسالی را تجربه کرده و وضعیت بهداشتی و معیشتی مردمانش اسف‌بار بوده است و گویا مریضخانه این شهر در سال ۱۲۸۶ هجری قمری راه‌اندازی می‌شود. سال‌های سخت و نکبت‌بار قحطی، خشکسالی، احتکار، استعمار، ناامنی و شیوع وبا و حصبه در ایران و اصفهان و همچنین اشغالگری قزاق‌ها و روس‌ها و از همه بدتر حکومت حاکمی نادان و جاه طلب بنام «ظل السلطان قاجار» در اصفهان عامل بدبختی، گرانی و سختی مردمان است.»
میرزا عبدالجواد اُخوت ادامه می‌دهد: «بعد از آنکه خبر شیوع وبا به اصفهان رسید، کمیسیون حفظ الصحّه اعلانی منتشر کرد و طریقه حفظ الصحّه و پیشگیری از این مرض مهیب را دستور داده بود. ولی افسوس که اغلب مردم بقدری عوام و بی فهم بودند که این دستورها را به تمسخر می‌گرفتند. وقتی می‌گویی آب را جوشانده مصرف نمایید یا فلان غذا را نخورید تا محفوظ بمانید، می‌گویند مگر معتقد به خدا نیستی! اگر او بخواهد با تمام این مواظبت‌ها شخص مبتلا می‌شود!»
نخستین مریضخانه در سال ۱۲۵۲ ه.ش به دستور ناصرالدین شاه قاجار در خیابان سپه امروز در تهران تاسیس شد که اکنون بیمارستان سینا نامیده می‌شود. ناصر نجمی مورخ، در این باره می‌نویسد: «ناصرالدین شاه در یکی از سفرهای خود به فرنگستان ضمن بازدید از نقاط مختلف شهرها از چند بیمارستان هم بازدید به عمل آورده توجه شاه قاجار به اهمیت چنین محل و نقشی که در معالجه و مداوای بیماران داشت، جلب شد؛ به‌طوری‌که بلافاصله پس از بازگشت به ایران دستور تاسیس یک بیمارستان مجهز را صادر کرد و این وظیفه مهم را به عهده ناظم‌الاطبا، طبیب مخصوص خود واگذار کرد. ناظم‌الاطبا پس از تفحص و جست‌وجوی زیاد محلی را نزدیک چهارراه حسن‌آباد پیدا کرد و آن را به بیمارستان اختصاص داد و نام آن را هم مریضخانه دولتی گذاشت.»
‌‌ ناصر تکمیل همایون‌ در کتاب «رویدادها و یادمان‌های تاریخی تهران» درباره نخستین مریضخانه دولتی می‌نویسد: «اعتمادالسلطنه در سال پنجم سلطنت ناصرالدین شاه نوشته است: حکم شد مریضخانه ما را بین قراولخانه‌های دروازه‌های دولت و قزوین بسازند که جای 400 نفر مریض و منزل اطباء و غیره داشته باشند. یک سال بعد افزوده: مریضخانه دایر شد که مریض را در آن به خوبی معالجه می‌کنند.»
البته فریدون آدمیت بر این باور است که تأسیس این مریضخانه دولتی همزمان با دارالفنون بوده که ساخت بنای آن در سال 1229 آغاز شد. «سعید نفیسی‌» هم با نظری کاملاً متفاوت نوشته است: «نخستین بیمارستان مطابق اروپا را حاج حسین خان سپهسالار در محل همان بیمارستان سینای امروزی دایر کرد که تا مدت‌ها به آن مریضخانه دولتی می‌گفتند.»
عصر قاجار یکی از مهم‌ترین ادوار در تاریخ طب ایران است و در واقع دوره‌گذار از سنت به تجدد بود. قانونی که در دوران مشروطه به تصویب رسید، «قانون طبابت» مصوب ۱۳۲۹ هجری قمری بود که بر اساس آن تنها پزشکانی که از مدرسه دارالفنون فارغ‌التحصیل شده و دارای تصدیق نامه پزشکی جدید بودند اجازه داشتند به‌صورت مستقل طبابت کنند و اما بهداشت عمومی در ایران در واقع با افتتاح مدرسه دارالفنون به همت میرزا تقی خان امیرکبیر مورد توجه قرار گرفت و با اقداماتی نظیر واکسیناسیون و قرنطینه ادامه پیدا کرد.
در دوره قاجار بیماری‌های پوستی، عفونی، وبا، سل و حصبه بیداد می‌کرد و مردم کاملا با نکات و تدابیر بهداشتی بیگانه بودند، دولت هم کوچک‌ترین تلاشی برای آموزش و ارتقای سطح دانش عمومی آن‌ها نمی‌کرد. بسیاری از بیماران برای مداوا به نزد دعانویس و رمال و جن‌گیر می‌رفتند. مادام ژان دیولافوا فرانسوی در صفحه ۴۷۰ سفرنامه خود «ایران کلده و شوش» می‌نویسد: «... صاحب دیوان به قدری حالش بد است که با موافقت حکیم باشی تصمیم گرفته است که از شیاطین و اجنه و حتی فرنگیان هم استمداد بطلبد.»
گزارش‌های منابع تاریخی گاه به وضوع مشخص نمی‌کنند که همه گیری‌های واقع شده وبا بوده‌اند یا طاعون، به گونه‌ای که برخی از مورخان از هر دو بیماری نام برده‌اند. «کمال‌الدین عبدالرزاق سمرقندی» در کتاب مطلع السعدین پیرامون همه‌گیری حادث در شهر هرات آورده است: «در این سال بر ارادت حضرت ذوالجلال در شهر و بلوکات وبای عام و علت طاعون واقع شد و روز به روز مرض و علت زیادت می‌شد، ناگاه کسی را درد سر و تب سوزان می‌گرفت و دانه مقدار نخودی بیشتر یا کمتر به اعضا پیدا می‌شد و بعد از یک یا دو روز به جوار رحمت ایزدی می‌پیوست.»
برخی از پزشکان دوره قاجار بر این باورند که بروز بیماری واگیردار اعم از وبا، طاعون، سل و غیره به سبب ناکارآمدی‌های طب سنتی و نبود امکان دفن اجساد رواج و گسترش می‌یافتند. سنت لویی رابینو، نماینده سیاسی انگلستان در استان گیلان در کتاب ولایات دارالمرز گیلان می‌نویسد:
«در حدود 1830 -1831م طاعون در گیلان شیوع یافت و طی چند هفته نصف جمعیت رشت که بالغ بر چهل هزار نفر می‌شدند هلاک شدند و بقیه به هر طرف که پیش آمد گریختند. در مدت کوتاهی جز تعدادی از اجساد مردگان در رشت چیزی نماند و این شهر به صورت شهری مرده درآمد. دیگر کسی در آنجا دیده نمی‌شد. آنهایی که دچار طاعون بودند تنها می‌ماندند و خویشان و دوستان شان آنها را رها می‌کردند و بالاخره در فقدان وسیله از دنیا می‌رفتند. هنگامی که ساکنان رشت نزد آنها بازگشتند، این بیماری دامنگیرشان شد و به این ترتیب جمعیت رشت به هشت هزار نفر تقلیل یافت.» همین‌طور در ادامه به تأثیر بیماری واگیردار طاعون در جابه‌جایی‌های اجتماعی و اقتصادی پرداخته و می‌گوید:
«پول صاحبان تازه‌ای پیدا کرد. بعضی که ثروتمند بودند گرفتار فقر شدند. ثروت و تجملات و اثاثیه آن‌ها را همسایگان برداشتند و بعضی که اقوام ثروتمندی را از دست داده بودند به ثروت رسیدند.»
بر اساس پژوهش ویلم فلور بیماری سل در تهران و سایر شهرهای دوره قاجار شایع بوده، به گونه‌ای که در دهه 1300 ه.ش یکی از علل مهم مرگ و میر به شمار می‌رفت. یاکوب ادوارد پولاک، نخستین استاد پزشکی مدرسه دارالفنون در سفرنامه‌اش می‌نویسد: «سل ریوی را نمی‌توان در مورد ایرانیان بومی و در شمار بیماری‌های موجود محسوب داشت. نه موردی که طی نه سال طبابت در میان‌نژاد سفید با آن مرض برخورد کردم، تقریباً همه از زنان بودند که چند هفته پس از وضع حمل، این مرض در آن‌ها ظاهر شد و بسرعت چشمگیری به مرگ شان انجامید.»
منبع: خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)

این مطلب تاکنون 1239 بار نمایش داده شده است.

فروردین 100 سال پیش


پاسخ کوبنده دبیر کل سازمان ملل به محمدرضا پهلوی


ریشه‌یابی اصرار آمریکا بر ایجاد «فضای باز سیاسی» در ایران


حق‌الزحمه‌ای برای قاتل!


اولين تشكيلات صهيونيستي در تاریخ ايران


نیم‌نگاهی به اقتصاد ایران در «عصر طلایی» پهلوی دوم


«سیا» پیش از صدور حکم شاه، از متن حکم خبر داشت!


روایت پژوهشگران خارجی و داخلی از پیشینه امراض ویروسی در تاریخ ایران


هدیه پانصد تومانی برای قرآن نخواندن!


معرفی کتاب: «مروری کوتاه بر تاریخ کتاب در ایران از آغاز تا کنون»


 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir